پستو ی خانه

این وبلاگ در اثر فیلتر شدن وبلاگ اصلی ام ایجاد شده.kerman.blogsky.com

پستو ی خانه

این وبلاگ در اثر فیلتر شدن وبلاگ اصلی ام ایجاد شده.kerman.blogsky.com

شعر قدیمی

من این شعر رو خیلی دوس دارم.چند روز پیش توی یاهو واسه یکی از دوستای  خوب ارکاتم نوشتمش .بهانه خوبی بود که باز هم تکرارش کنم.تاریخشم مال ۱۵ آذر ۸۱  :
مرگ
همگان از مرگ میگریزند،من از همگان،و مرگ از من.
و آن هنگام که بمیرم جسدم باز به عشق تو خواهد رقصید.اگر دیدی چشمانش باز است،بگذار تورا بنگرد.
صدای خیالت چه خوش آواست.هر بار بودنت زخمه ای بر تارهای وجودم است.آیا اینبار هم نغمه هایم اسیر پژواک می شود؟
اگر جهان دیگر مرا نخواست،وقت رفتنم رسید ، از ذهنت  گوشه ای را میدهی که بمانم؟
آوایت زیبا و حزن انگیز بود ،زمزمه ی سرد ابر.آیا رویایت،چهره ام را بیاد دارد هنگامی که مرده ام؟
و مرگ.وه چه نیکو همدمی.ببین چه آرام در آغوشش آرمیده ام...
.......چرا..چرا از من دوری میکند؟چرا مرا با خود نمیبرد؟
آیا هنوز لایق رفتن نیستم؟
جوهره ی زندگی مرگ است.هر پایانی حاملا آغازیست.